کتاب بامداد خمار در سال 1374 توسط فتانه ب حاج سید جوادی، نویسنده ی معاصر ایرانی نوشته شد. این کتاب یکی از محبوب ترین و پرفروش ترین کتاب های چند دهه ی اخیر بوده است. نقد هایی بسیار زیادی هم در مورد این رمان انجام شده و به شدت مورد توجه جوامع ادبی قرار گرفته. این رمان به زبان آلمانی نیز ترجمه شده است. داستان عاشقانه ای است که در نهایت به سیاه بختی آن دو منجر می شود و سرنوشت آن دو زبانزد عام و خاص و مایع عبرت جوانان می شود. رمان بسیار زیبا و جذابی و به سبکب عامه پسند و شیوا نوشته شده است.
بخشی از کتاب ( صفحه 299)
مادرم خوشحال بود. پدرم خوشحال بود. عمو و زن عمو خوشحال بودند. نمی دانستم چه کنم. در دلم به دنبال عشق منصور می گشتم که وجود نداشت. حتی محبتی و کششی هم در کار نبود. آخر دیگر اصال دلی در کار نبود. سرد سرد. سنگ سنگ. روزی صد بار می گفتم می روم و می گویم نه، نمی خواهم. این چه گناه بی لذتی است؟ من که او را نمی خواهم چرا دل نیمتاج را بشکنم؟ چرا عذابش بدهم؟ ولی نگاه مشتاق مادرم را می دیدم. چشمان آرزومند پدرم را می دیدم. سکوت پر التماس و درخواست آن ها مرا ناگزیر می کرد. نمی خواستم دوباره آن ها را ناراحت کنم. هر وقت صحبت از منصور می شد چشمان مادرم برق می زد. پدرم لبخند می زد. می دانستم آقا جان از مادرم خواسته که در این باره با من صحبتی نکند. مرا تحت فشار نگذارد. پدرم پخته تر از آن بود که مرا مجبور به ازدواجی اجباری کند. از شکست دوباره من بیم داشت. از روحیه شکننده من می ترسید. ولی من خوب می دانستم که دیر یا زود باید ازدواج کنم. ولی با که؟ مسلما دیگر شانس چندانی برای ازدواج من وجود نداشت. هیچ مرد جوانی حاضر به ازدواج با بیوه زنی که بچه دار هم نمی شد نبود.
این بخش از سایت دهکده دانلود برای علاقه مندان به دانلود کتاب و عاشقان کتاب pdf ساخته شده و برای بهره برداری شما تهیه گردیده است
در حال ساخت
شما میتوانید از طریق قرار دادن نظرات و یا با استفاده از تلگرام به آیدی @yashar_0007 با ما در ارتباط باشید